زمان جاری : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 11:46 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 68
نویسنده پیام
mohadese آفلاین

فعال
ارسال‌ها : 31
عضویت: 25 /6 /1391
محل زندگی: شیراز
سن: 13
شناسه یاهو: Girlbarbi262@yahoo.com

تشکر شده : 26
دست نیافتنی

شبی از پشت یك تنهایی نمناك و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا كردم

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم

پس ازِ یك جستجوی نقره ای در كوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی كه در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا كردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم

گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم

تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها كردم

همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشكی از جنس

غروب ساكت و نارنجی خورشید وا كردم

نمی دانم چرا ؟

نمی دانم چرا ؟ شاید خطا كردم

و تو بی آن كه فكر غربت چشمان من باشی

نمی دانم كجا ، تا كی ، برای چه ،

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان

باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا كردم


جمعه 14 مهر 1391 - 19:50
نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده: 1 کاربر از mohadese به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: goodman &
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com