زمان جاری : سه شنبه 16 اردیبهشت 1404 - 1:47 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم



ارسال پاسخ
تعداد بازدید 559
نویسنده پیام
ardeshir24 آفلاین

فعال
ارسال‌ها : 35
عضویت: 16 /6 /1391
محل زندگی: مشــهد
سن: 100000
تشکرها : 5
تشکر شده : 7
داستان نامه زیرکانه یک پسر به پدرش

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسر خود بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با Stacy پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است.

Stacy به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. Stacy چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم.

در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و Stacy بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من ۱۵ سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.

با عشق،

پسرت،

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن


امضای کاربر : خودم را دوست میدارم....اما،بیش از خودم این تویی که از من پیشی‌ گرفته ای....تو را به حرمت تمام لحظه هأیی که پاک یافتمت،به حرمت چشمهایت که راهنما شدند بر تاریکی‌ شبهایم،به حرمت همیشه بودن هایت که قراراست برای این دل بی قرار،تو را به حرمت هرچه خوبی‌ که با تو تولد یافته دوست میدارم....تو را دوست میدارم به خاطر تنها خودت،همه آنچه که هستی‌،و تمام امید هایی که از لبخندت جاری میشود و این روز‌ها شده،باور تمام لحظه‌های من،دوست میدارم...تو را دوست میدارم،چون که خدا دوست میدارد حجم همه بودن هایت را،همه حضورت را..... تو را دوست میدارم،چون تو،خود دوست داشتنی �


جمعه 07 مهر 1391 - 22:22
نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده: 2 کاربر از ardeshir24 به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: darya4777 & goodman &
golsa آفلاین



ارسال‌ها : 3
عضویت: 14 /7 /1391
محل زندگی: تو خونمون
سن: 18

تشکر شده : 2
پاسخ : 1 RE داستان نامه زیرکانه یک پسر به پدرش

خیلی باحال بود


امضای کاربر : در همه عالم گشتم و عاشق نشدم تو چه بودی که تورا دیدم و دیوانه شدم؟؟؟ ها؟؟
یکشنبه 16 مهر 1391 - 15:33
نقل قول این ارسال در پاسخ
تشکر شده: 1 کاربر از golsa به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: goodman /
goodman آفلاین


ارسال‌ها : 13
عضویت: 16 /6 /1391
تشکرها : 40

پاسخ : 2 RE داستان نامه زیرکانه یک پسر به پدرش

عالی بود اردشیر مرسی


امضای کاربر : دوست داشتین یه سر به ما هم بزنید

http://samurayi.tk/
جمعه 17 آذر 1391 - 12:46
نقل قول این ارسال در پاسخ
ارسال پاسخ
پرش به انجمن :

theme designed for MyBB | RTL by MyBBIran.com