سوار تاکسی بودم که یه خانم جوان با یه پسر بچه زبل ۵-۶ ساله
کنارم نشست . بچه هه خیلی بپر بپر می کرد و تاکسی رو روی
سرش گذاشته بود . خانومه هرچی گفت ساکت ! نشد که
نشد . آخر سر خانومه یه نیشگون اساسی از بچه هه گرفت که داد بچه بالا رفت .
بچه ی زبل با گریه گفت منو زدی ؟ حالا به بابا می گم دیشب خونه ی
عمو اینا چیکار کردی . زنه که دید خیلی ناجور شد ، گفت : چیکار
کردم ؟