هرگز بر خاطر عاشق نمي گذرد كه معشوقش تنها بدان سبب در نظرش دوست داشتني است كه تمايل وي در آن لحظه او را دوست داشتني يافته است.((اريك نيوتن))
اگر اساس هنر بر عشق باشد و اساس طبيعت بر هنر وجودي، در اين صورت، آزمون "خوبي" در هنر، عمق و شدت عشق هنرمند خواهد بود و آزمون "خوبي" در طبيعت، گسترده ي ميدان كارايي آن.((اريك نيوتن))
ذوق سليم چيزي نيست جز توانايي ذهن به درك اثر هنري و از راه آن ادراك به سهيم شدن در نوع خاصي از عشق كه موجب آفرينش آن اثر هنري گرديده است.((اريك نيوتن))
تنها عشقي را كه ممكن است در طبيعت پي جويي كنيم، عشق به كارايي است.((اريك نيوتن))
همه ي تجربه هاي بشري را مي توان با زبان عشق يا نفرت به بيان درآورد. عشق، عامل سازنده و نفرت، عامل خراب كننده است؛ وجود هر دو آنها لازم است.((اريك نيوتن))
عشق، نه تنها كلمه اي بارور است، بلكه چنان گنجايشي دارد كه صدها مفهوم را در بر مي گيرد.((اريك نيوتن))
عاشق هرگز شك نمي كند كه معشوقش - خواه گلي باشد يا انساني يا خدايي - شايسته ي عشق او نباشد.((اريك نيوتن))
هيچ فرد دلبسته به موسيقي نيست كه بتواند انگاره ي صوتي را تاب آورد كه فاقد آن هنر باشد.((اريك نيوتن))
هنرمند صرفاً بدان سبب هنرمند است كه ادراك مبتني بر شهودش چنان اوج يافته كه به مقام "عشق" رسيده است.((اريك نيوتن))
زماني كه يك قانون نيروي برگزيده و برتر را در دست داشته باشد و قوانين ديگر را بي اثر بگذارد، نتيجه ي آفرينش چيزي ناهنجار و دل آزار خواهد بود.((اريك نيوتن))