دوستان عزیزی که در نطرات یا پیام ها در خواست تبادل لینک می نمایند
توجه نمایید در انتها و پایین صفحه سیستم تبادل لینک می باشد
آمد گه آمرزش و شهرُ الله عظمی
توفیق خدایا، تو ز ما سلب مفرما
السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه
در ماه پر خیر و برکت رمضان برایتان قبولی طاعات و عبادات را آرزومندم ...
التماس دعا
محسن چاووشی
به نام (امیر بی گزند) با کیفیت 320
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
1 | 437 | goodman |
![]() |
2 | 561 | goodman |
![]() |
25 | 1541 | goodman |
![]() |
0 | 284 | ardeshir24 |
![]() |
2 | 635 | ardeshir24 |
زمانی که فیض کاشانی در قمصر کاشان زندگی می کرد، پدر خانمش، ملاصدرا، چند روزی را به عنوان میهمان نزد او در قمصر به سر می برد.
در همان ایام در قمصر، جوانی به خواستگاری دختری رفت. والدین دختر پس از قبول خواستگار، شرط کردند که تا زمان عقد نه داماد حق دارد برای دیدن عروس به خانه عروس بیاید و نه عروس حق دارد به بیرون خانه برود.
از این رو، عروس و داماد که عاشق و شیدای همدیگر بودند و می خواستند همدیگر را ببینند، به فکر چهره ای افتادند که ....................
سلام دوستان گلم چه روز ولنتاین چه روزسپندار مذگان را به شما تبریک می گم
امیدوارم هر روزتان روز عشاق باشد
باآروزوی موفقیت توام با خوشبختی برای همه شما
goodman
برای دیدن اس ام اس و عکس مناسب ولنتاین به ادامه مطلب بروید
تشکر
غروب گفت:
اگرچه زیبا ترین و تماشایی ترینم و طلوع را می توانم سرخ و گریان سازم
اما گاهی عجیب دلم برای طلوع تنگ می شود
آسمان گفت :
اگرچه آبی و نیلگونم و درخشان از ماه و ستارگانم
اما گاهی دلم برای زمین تنگ می شود وغم دوریه زمین مرا بارانی می کند
خورشید گفت :
گرچه گرم و خیره کننده ست روشنایی ام
و تمام زیبایی ماه از من است
اما حسرت نوازش مهتاب آزارم می دهد و روزی نیست که دلتنگش نشوم
دریا گفت :
اگرچه زلال و پاکم و امواجم مدام بر تن سخره ها مشت می کوبند
ولی هیچ گاه لبان خروشانم برای گرفتن بوسه ای حتی سرد به لب سخره ها نمی رسند
و غم دوری ساحل دلم را عجیب تنگ می سازد
در این لحظه ماه رو به من کرد و گفت :
تو نیز بگو کیستی و برای چه دلت تنگ است !!
گفتم اگرچه جوانم و دلم از جوانی سوخته
و گشته سپید گیسوانم
اما گاهی دلم برای جوانی تنگ می شود
من یک نفس عمیق بر درک جوانی ام . . .
نام ترانه :سنگ غرور
خواننده : حمید عسکری
فكر
میكنی كی هستی.فكر میكنی چی هستی
كه با سنگ غرورت . قلب منو شكستی
فكر میكنی
زوریه . خاطر خواهی پولیه
دوست داشتن آدما . فكر كردی اینجوریه
فكر كردی
اینجوریه
فكر میكنی من كیم . آدمكی پوكیم
یك عاشق شیك و لوس . بگو واسه تو
چیم
بگو بگو بگو واسه تو چیم
از وقتی تنها شدم معنی خیلی از حرفها رو فهمیدم
درد دوری ، حسرت دیدار ، جدایی ، فاصله ، غم وغصه
کاش همه اینها معنی دیگه ای داشتن
ولی دلتنگی وتنهایی منو با همه اینها آشنا کرد
شبها با حسرت دیدار تو خوابیدم
همه رویاهای شبهامو با غم دوری تو به صبح رسوندم
و بالاخره با تنهایی از خواب بیدار شدم.
از تنهایی با همه دوست شدم
با فاصله ها و جدایی ها و حسرت ها زندگی کردم
اما تنها کسی که به من وفادار موند و تنهام نذاشت،
تنها یار تنهاییم ، تنهایی بود….
و باید رفت…
همه چیز به پایان رسید!
آری وقت رفتن است…
وقت سفر کردن و دل کندن…
وقت جدایی…
پای رفتن نیست…
اما باید رفت…
رفت و مقصد را جست!
نمی دانم به کدامین سو می روم…
اما می روم…
باید ادامه داد…
هنوز مانده…
مسیر طولانی و مقصد دور…
هم شادم و هم غمگین!!!
شادم از پایان و غمگینم از پایان!!!
کوله بارم را بسته ام…
آماده ی سفر…
اما دل کندن دشوار است از عزیزان!!!
رسم روزگار این است…
جدایی از کسانی که دوستشان داری!!!
سخت است اما چاره ای نیست!
دلم برای همه تنگ می شود…
رفتن اجباریست…
ماندن بعید…
تنها باید رفت و سفر کرد!!!
تنها باید ادامه داد!!!
آری می روم…
شب آرامی بود
می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
زندگی یعنی چه؟
مادرم سینی چایی در دست
گل لبخندی چید، هدیه اش داد به من
خواهرم تکه نانی آورد، آمد آنجا
لب پاشویه نشست
پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
......................................................................
کسی در باد می خواند
تو را تا اوج می خواهم
گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل، زیباست دل
گر تو ذورحمان شوی دریاست دل
.............................................
خداوند همه چیز را در یک روز نیافریده است ، پس چه چیز باعث شده که من بیندیشم که می توانم همه چیز را در یک روز بدست بیاورم ؟
اگر ذهن خالی، مثل شکم خالی سر و صدا می کرد، انسان ها همیشه به دنبال دانش بودند.
انسان های بی هدف مجبورند تمام عمر برای انسان های هدفمند کار کنند.
مغزهای بزرگ، در خصوص ایده ها صحبت می کنند. مغزهای متوسط، در مورد حوادث بحث می کنند و مغزهای کوچک، درباره مردم.
جاده ی زندگی نباید صاف و مستقیم باشد ، خوابمان می گیرد ... دست اندازها نعمتند !
بهترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند.
هفتاد درصد پاسخ هر مساله ای به فهم دقیق آن مساله باز می گردد.
خداوندا ! بگذار همیشه خواهان
انجام آنی باشم که بیش از توان من است .
کسی که مرتکب هیچ اشتباهی نشده است مطمئنا هیچ چیزی را امتحان نکرده است.
هر اندیشه شایسته ای به چهره انسان زیبایی می بخشد .
از جمله رازهای موفقیت انسان های موفق ، کوتاه بودن فاصله "اندیشه" تا "عمل" آن هاست .
اگر می خواهی ببینی در نزد خداوند چه جایگاهی داری ، به درون خودت مراجعه کن ببین خداوند در نزد تو چه جایگاهی دارد .
خوشبختی حقیقی از آن کسانی است که افکار خودشان را به طرف چیزی غیر از خوشبختی خودشان برگردانده باشند.
زندگی تراژدی است برای آنکسیکه احساس میکند و کمدی است برای آنکه میاندیشد .
من انسانی هستم میان انسان های دیگر بر سیاره زمین ، که بدون دیگران معنایی ندارم.
موفقیت از آن کسانی است که منتظر دیگران نمی مانند.
انسان اگر کسی است ، لازم نیست تا چیزی باشد.
عقاب هم در ابتدای پرواز پر می زند ،اما هنگامی که اوج می گیرد ، دیگر حتی نیازی به پر زدن ندارد.
حال شبیه برفی است که در دست داری؛ اگر از آن استفاده نکنی آب خواهد شد.
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد.
قانون زندگی قانون باورهاست و هر دستاوردی از یک باور شروع می شود.
در بیکرانه زندگی دو چیز افسون می کند : آبی آسمان را که می بینی و می دانی که نیست ، و خدا را که نمی بینی و می دانی که هست.
اگر خاموش بنشینی تا دیگران به سخنت آورند ، بهتر از آنست که سخن بگویی و خاموشت کنند.
کاری که مایه ترس تو است انجام بده ، آنگاه مرگ ترس تو حتمی است.
کسی که هیچ چیز را تحمل نمی کند ، خود تحمل ناپذیر است !
درد من حصار برکه نیست ... درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان نمی رسد.
خداوندا ! چه چیز گم کرد آنکه تو را یافت و چه پیدا کرد آنکه تو را گم کرد .
داستان کوتاهی از آنتوان چخوف
همین چند روز پیش، پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت كردم تا با او تسویه حساب كنم.
به او گفتم:بنشینید میدانم كه دست و بالتان خالی است امّا رودربایستی دارید و آن را به زبان نمیآورید. ببینید، ما توافق كردیم كه ماهی سیروبل به شما بدهم این طور نیست؟
- چهل روبل.
- نه من یادداشت كردهام، من همیشه به پرستار بچههایم سی روبل میدهم. حالا به من توجه كنید.
شما دو ماه برای من كار كردید.
- دو ماه و پنج روز
- دقیقاً دو ماه، من یادداشت كردهام. كه میشود شصت روبل. البته باید نُه تا یكشنبه از آن كسر كرد. همان طور كه میدانید یكشنبهها مواظب "كولیا" نبودید و برای قدم زدن بیرون میرفتید. سه تعطیلی . . . "یولیا واسیلی اونا" از خجالت سرخ شده بود و داشت با چینهای لباسش بازی میكرد ولی صدایش درنمیآمد.
- سه تعطیلی، پس ما دوازده روبل را میگذاریم كنار. "كولیا" چهار روز مریض بود آن روزها از او مراقبت نكردید و فقط مواظب "وانیا" بودید فقط "وانیا" و دیگر این كه سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچهها باشید.
دوازده و هفت میشود نوزده. تفریق كنید. آن مرخصیها ؛ آهان، چهل و یك روبل، درسته؟
چشم چپ "یولیا واسیلی اِونا" قرمز و پر از اشك شده بود. چانهاش میلرزید. شروع كرد به سرفه كردنهای عصبی. دماغش را پاك كرد و چیزی نگفت.
- و بعد، نزدیك سال نو شما یك فنجان و نعلبكی شكستید. دو روبل كسر كنید.
فنجان قدیمیتر از این حرفها بود، ارثیه بود، امّا كاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حسابها رسیدگی كنیم.
موارد دیگر: بخاطر بیمبالاتی شما "كولیا" از یك درخت بالا رفت و كتش را پاره كرد. 10 تا كسر كنید. همچنین بیتوجهیتان باعث شد كه كلفت خانه با كفشهای "وانیا" فرار كند شما میبایست چشمهایتان را خوب باز میكردید. برای این كار مواجب خوبی میگیرید.
پس پنج تا دیگر كم میكنیم.
در دهم ژانویه 10 روبل از من گرفتید...
" یولیا واسیلی اِونا" نجواكنان گفت: من نگرفتم.
- امّا من یادداشت كردهام .
- خیلی خوب شما، شاید؟
- از چهل ویك بیست و هفت تا برداریم، چهارده تا باقی میماند. چشمهایش پر از اشك شده بود و بینی ظریف و زیبایش از عرق میدرخشید. طفلك بیچاره!
- من فقط مقدار كمی گرفتم. در حالی كه صدایش میلرزید ادامه داد: من تنها سه روبل از همسرتان پول گرفتم . . . ! نه بیشتر.
- دیدی حالا چطور شد؟ من اصلاً آن را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا به كنار، میكنه به عبارتی یازده تا، این هم پول شما سهتا، سهتا، سهتا . . . یكی و یكی.
- یازده روبل به او دادم با انگشتان لرزان آنرا گرفت و توی جیبش ریخت.
- به آهستگی گفت: متشكّرم!
- جا خوردم، در حالی كه سخت عصبانی شده بودم شروع كردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق.
- پرسیدم: چرا گفتی متشكرم؟
- به خاطر پول.
- یعنی تو متوجه نشدی دارم سرت كلاه میگذارم؟ دارم پولت را میخورم؟ تنها چیزی که میتوانی بگویی این است كه متشكّرم؟
- در جاهای دیگر همین مقدار راهم ندادند.
- آنها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب، تعجب هم ندارد. من داشتم به شما حقه میزدم، یك حقهی كثیف. حالا من به شما هشتاد روبل میدهم. همه اش این جا توی پاكت برای شما مرتب چیده شده.
ممكن است كسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نكردید؟ چرا صدایتان در نیامد؟
ممكن است كسی توی دنیا این قدر ضعیف باشد؟
لبخند تلخی به من زد كه یعنی بله، ممكن است.
بخاطر بازی بیرحمانهای كه با او كرده بودم عذر خواستم و هشتاد روبلی را كه برایش خیلی غیرمنتظره بود پرداختم.
برای بار دوّم چند مرتبه مثل همیشه با ترس گفت: متشكرم!
پس از رفتنش مبهوت ماندم و با خود فكر كردم:
در چنین دنیایی چقدر راحت میشود زورگو بود...
(الانم تو جامعه ما که بدترشه ،امان از تجربه هایه تلخ)
از کنار نیمکت خاطره ها میگذرم ، سکوت می نوازد و درخت شاهد باران عشقم با ترانه باد می خواند . . .
دستم گم کرده راهش را ، بی جهت در جیبم می خزد ، پاهایم سنگین اند ، بار غمی به دوش دارم . . .
با هر گامم زیر پاهایم صدای خش خش رنج پاییز را میشنوم و اشک هایم را پشت سر می گذارم . . .
در بدنم جریان دارد حضورش اما با چشمم چیزی جز فاصله نیست . . .
با خودم می گویم به کجا می روم ؟ آن چه اینجا می جویم چیست ؟
در فکر هستم . من و او اینجا و ناگهان با هق هقم دیگر نواختنی نیست . . .
هوا سرد است تنها میگریم ، به یاد شبی که با او خندیدم ، آه من در کنار او و حضورش عاشقانه زیر باران رقصیدم و عطر نابش را بوییدم . . .
خندیدم ، از غم چشمهایش رنجیدم ، همه را پوستم گواه می دهد . . .
عاشقانه ، بی ترس ، بی لرز ، زیر بوسه های آسمان دست هایم را گرفت ، محو گرمای وجودش بودم که در دلم عشقی جاویدان را نوشت . . .
جلوی این نیمکت به درخت شاهد چشم می دوزم ، تنهایم ! اما امروز تکرار میکنم بودنش را و از نبودنش این جا تنها می سوزم . . .
باد سردی می وزد ، دست هایم گم می شوند در جیبم ، تنها به تنهایش و تنهاییم می اندیشم ، چشم های خیسم را می بندم . . .
به او بگویید دوستش دارم با صدایی آهسته
آهسته تر از صدای بال پروانه ها
به او بگویید دوستش دارم با صدایی بلند
بلند تر از صدای پرواز کبوتران عاشق
به او بگویید دوستش دارم با هیچ صدایی
چون فریاد دوستت دارم
نیاز به صدای بلند یا کوتاه ندارد
فریاد دوستت دارم را
میتوان با تپش یک قلب به تمام جهانیان رساند
پس بگذار بدون هیچ شرمی بگویم
اگر روزی بر سر مزارم آمدی
یک وقت حرف این و آن را برایم نیاوری
کمی از خودت بگو
کمی از عشق تازه ات بگو
بگو که بیشتر از من دوستت دارد
بگو که دشت شقایق مسافر دیگری هم دارد
نگاهی به شمع نیمه جان مزارم کن
سوختنش را ببین بیشتر نگاهش کن
با اینکه میداند لحظه ای دیگر می سوزد و میمیرد
ولی می جنگد تا نیمه جان به دست باد نمیرد
می جنگد تا لحظه ای بیشتر سنگ قبرم را روشن کند
می ماند و می سوزد تا سوختنم را باور کند …
حال لحظه ای به خود نگاه کن
مرا در خاطرات فراموش شده ات پیدا کن
میدانم اثری از اسمم درخاطراتت نیست
میدانم ردپایی از اشک و آهم نیست
عشق من چه بی ارزش و ارزان بود برایت
ارزانتر از ارزانم فروختی به حرف مردمانت
التماس و جان کندنم را ندیدی
ولی دروغ این و آن را خوب شنیدی
برای پرواز آرزوهای مردم
در قفسم انداختی بی آب و گندم
یک عمر در قفس تنگت زندان بودم
مثل قناری جان میدادم و لحظه لحظه از عشقت می سرودم
روزی در قفس را باز کردی و آسمان را نشانم دادی
اما افسوس که هرگز پرواز را یادم ندادی
آسمان من همینجاست کنار چشمانت
اما چشمانت کجاست به دهان پر از دروغ مردمانت
با یک دل پر از امید به سویت پر گشودم
ولی بالهایم را شکستی مرا کشتی در سکوتم
تو که با قصه این مردمان خوابیده ای
چرا با شعر لالایی من از این کابوس بیدار نشده ای
تو که برای این مردمان دل می سوزانی
چه قصه های شومی از سیاهی چشمانت برایم گفته اند
افسوس که نمیدانی
چه تهمت ها از تو بر خیالم نیاورده اند
چه مدرک ها برای اثبات جرمت نساخته اند
عشقت را به صد حرف دنیا نفروشم
ارزان پیدایت نکردم و به دو دنیا نفروشم
کاش میدانستی زندگی بجز گذر عشق ارزش دیگری ندارد
حرف این مردمان بجز رنگ جدایی رنگ دیگری ندارد
کاش چشمان نازت را بر حرف این مردمان می بستی
با عشق من عهد و پیمانی تازه می بستی
ولی افسوس من زیر خاکم
با هزار آرزوی رفته بر بادم
ولی هنوز هم میگویم
دوستت دارم ای عزیز جانم
کاش می فهمیدی
نمیدونم چرا دلم گرفته.
نمیدونم چرا دنیا پره از نامردی.
نمیدونم چرا بارون تند تند میباره.
نمیدونم چرا خستم.
نمیدونم چرا مرگمو ارزو میکنم.
نمیدونم کجام" گم شدم.
نمیدونم چی بگم" چه کار کنم.
نمیدونم چرا بغض گلومو گرفته .
نمیدونم...........................
تا حالا شده عاشق بشی ولی دلت نخواد بدونه؟؟؟؟
تا حالا شده تمام شب گریه کنی بدون اینکه بدونی چرا
دلت بخواد تا صبح بیدار بمونی ولی بدونی به جایی نمی رسی
تا حالا شده رفتنشو تماشا کنی ولی نخوای بره
بعد آروم تو دلت بگی دوست دارم اما نخوای بدونه
تا حالا شده؟؟؟
از تـ ُ چـهـ پنهــانـ
گــاهۓ برایـم آنقـدر خواستنـۓ مۓ شوۓ
کـ شـروع مۓ کنم
بـ شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـ
براۓ یکـ بار دیگـر رسیـدن
بـ بوۓ تنتــ ...
با من حرف نمی زنی؟باشد
پاسخ پرسشم نمی دهی؟باشد می نویسم روی کاغذ.اما جوابم را بده "دوستم داری"؟ تو هم تکرار کن روی کاغذ که :"دوستم داری؟
از شوق به هوا
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام ...
به خوابی هزار ساله نیازمندم
تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم
و عادت حمل درای کهنه ی دل را
از خاطر چشمها و پاها پاک کنم
دیگر هیچ خدایی
از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند
و آسمان غبارآلود این دشت را
طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد
پایان بغض سرکش من ابتدای تو ست.
شبهای من هیشه پر از قصه ها ی تو ست
چه می جویم بگو با من، بگو از تو چه می خواهم
منی که رو به پایانم از تو نمی کاهم
برای با تو بودن ها شروعم رنگ غم دارد
شب تاریک وسرد من فقط روی تو کم دارد
به بالین منهم سر را سراغت از چه کس گیرم
به بستر از غمت میدانم شبی دوراز تو میمیرم
از شوق به هوا
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام ...
حرف نزن
فکر کن...
خوشی هایت مال دیگران
غم هایت مال من
خنده هایت مال دیگران
اشک هایت مال من
آرزو هایت مال دیگران
نفرین هایت مال من
خوبی هات مال دیگران
بدی هات مال من
فکر کن...
این است انصاف عشق!!
من کیم؟
هیچ یادت می آید مرا
جایی مرا دیده ای
آری !!!
من همان غریبه ام که زود آشنا شد
من همان بوسه ی سبزم
که کنار خال رنگینی درج شده
من همانم ٬ یادت آمد؟
من همانم ٬ همکلاس آسمان
دوست تقدیر ٬ دشمن سرنوشت
عاشق باران
یادت آمد؟
من همانم که امید
در فراسوی وجودش پرپر می زد بی رنگ
من همانم که طلوع
از غم دیدارش زودتر سرخ می شد
من همانم ٬ یادت آمد؟
من همانم که دل پروانه
از غم هجرانش به تپش می افتاد
من همانم که عطرش
غم دیوانگی گلها را سر و سامان می داد
یادت آمد؟
همه می شناسند مرا
اگرم یادت نیست
من همانم
هیچکس
یادت آمد؟
**************
تو کیستی؟
هان؟
یادم آمد...
تو همانی که روزی با پاهایت آمدی
و نماندی و رفتی!!!
و من...
من همانم
که روزی با دلم آمدم و ماندم و ماندم و ماندم
یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم
یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی
تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم
مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟
نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم
خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی
یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو باور کن که بی وقفه دوست دارم
یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من
حالا که دیگر دستم به آغوشت نمیرسد
و بوسیدنت موکول شده
به تمامی روزهای نیامده..
حالا که هر چه دریا و اقیانوس را
از نقشه جهان پاک کردی
مبادا غرق شوم در رویایت
باید اسمم را
در کتاب گینس ثبت کنم
تا همه بدانند
- یک نفر
با سنگین ترین بار دلتنگی
روی شانه هایش -
تو را دوست میداشت
تعداد صفحات : 3
نرم افزار اندروید سایت شما 24 ساعت در گوشی خود مطالب سایت ما را دارید
دوستان عزیز این نرم افزار بر خلاف دیگر نرم افزارهای سایت های سرگرمی تفریحی دیگر که ویروس شناخته میشود توسط آنتی ویروس،این نرم افزار شناخته نمی شود در دانلود نرم افزار های خود دقت کنید
بهترین سایت سرگرمی ایران